از دوری #مادر درهرلحظه نالیدم
با اشک وبا ناله در خانه چرخیدم
هرگوشه ای با غم ،با گریه نم نم
تصویری از ماتم ،در دیده می دیدم.?
#محرم1400
#محرم_بی_مادری
#روحت_شادمادر_که_عشق_حسین_دردلم_پروراندی
صبح با صدای بچه همسایه چشاموباز کردم،داشت گریه می کرد ،مامانش گذاشته بودش وصبح رفته بوده به نیت اینکه حالا حالاها خوابه و تا بیاد بیدار نمیشه!! داداش بزرگترش داشت آرومش می کرد، بهش می گفت: ببین زنگ زدم بهش ،"الو الو مامان لطفا زودی بیا علی کوچولو بیدارشده ،داره بیقراریتو میکنه!! داشت تلاششو میکرد بچه رو با این کارش آروم کنه، خوشبختانه ده دقیقه طول نکشید که مامانش اومد بچه به هق هق،? افتاده بود ، با اومدن مامانشو و بغل کردنش آروم شد. ??مامان مامان??? ولی کسی نیست به تو زنگ بزنه !بگه زودتر بیا? دلم برات تنگ شده? بیا منم مثل اون بچه با دیدنت گریه هام تموم بشه، مامان قشنگم ، خیلی دلتنگتم ، خیلی تلاش می کنم ولی، نمیتونم رفتنتو، باور کنم.
- ۲۰ روز از،روزهای غمناک وجانسوز، بی مادری من گذشت
خاطرات بعد رفتن تو
۱۸ ذی الحجه است روز #عیدغدیره روز عید!! غدیر روزیه که امام علی به امامت رسیدند چرا قشنگه !ولی دیگه هیچی شیرینی و هیچ عیدی برام مزه نداره انگار همه مزه ها و طعم های زندگی را ازم گرفته باشند مامان،عزیز دلم #فرشته مهربونم، همه خوشی هام انگار به یکباره همراه تو دفن شدن مامان، مامان میشه یه باردیگه صدام کنی،میشه یبار دیگه دستاتو تو دستم بگیرم،میشه بغلم کنی وگرمای وجودتو حس کنم!وای از این درد که تمومی نداره؛وای از دست عشقی کا هر روز زبانه بکشه تو سینه ات،عشقم ،#مامان❤خودت بگو چجوری رفتنت رو باور کنم ،باورکنم که تو بقیه مسیر زندگی ندارمت??
امروز #جمعه است ۸ مرداد ماه ،۱۷ روز از رفتن مامان میگذره ،دیشب خیلی حالم گرفته بود خیلی دلتنگ مامان بودم،دلم آروم نمیگرفت وهمش چشمام بارونی میشد،یکم برای مامان قشنگم #قران خوندم دلم اندازه باریکه آبی التیام پیدا کرد،تا خوابم بگیره نمیدونم چقدر زمان برد،ولی صبح با شیرینی خواب مامان چشمامو باز کردم ،باورم نمیشد بلاخره به خوابم اومده بود،چقدر بین دعاهام وگریه هام از خدا خواسته بودم ،یه بار هم که شده بیاد به خوابم ،قول میدم اگه بیاد کمتر #گریه کنم ،#مامان تو پذیرایی خونه اش درست پایین عکس بابای خدا بیامرزمان،وایساده بود،پرده هایی که از اتاق پذیرایی باز شده بود ،دستش بود،برگشتم دیدم قاب پنجره ها خالیه،گفتم ،مامان پرده ها کو !!!
گفت خودم بازشون کردم ،دادم اندازه پنجره هات دوختن ،ببری نصبشون کنی!!!نمیخواهد دیگه رو این پنجره ها باشن !!!!
با حالت گریه ،گفتم مامان نمیدونی این چند روز ،چیا بسرمون اومد ،آبجی حبیبه ام ،که کنارم بود،ادامه داد(البته با حالت گریه وگلایه)مامان نمیدونی چقدر گریه کردم….????
مامان مثل همیشه قاطع واز موضع قدرت،با حالت همیشگیش که سرسوزنی از حق بچه هاش کوتاه نمیومد،گفت:بیجا کرده ،نفهمی کرده کسی که اشک بچه ی ،منو درآره !!!
پاشید پاشید ،چرا مثل مهمونا نشستید ، یه چیزی درست کنین ،دستی به سر و روی خونه بکشید….
فریبا مگه بابات احمد نمیگه :مهمون برا روز اول مهمونه ،بعد میشه صاحبخونه ،پاشو کاراتو انجام بده ،پاشو…..بسه گریه???
اوماتیک وار چشام باز شد وقطره اشکی داغ روی گونه م ،سُر خورد،مامان قشنگم مرسی که اومدی ،مرسی که هنوز هم هوای ما رو داری….
کاش میدونستی که چقدر دوستت دارم ،کاش میدونستی که حریف دل تنگم نمیتونم بشم کاش………….
??????????????
تعبیر #خوابم رو دقیق نمیدونم چیه ،ولی هرچی که هست ، دل بی تاب من ،با دیدن روی ماهِش،یکم بهونه گیریش ،کم شده. *#عشق* *ابدی* *من مادر ،دوستت دارم* .