صبح با صدای بچه همسایه چشاموباز کردم،داشت گریه می کرد ،مامانش گذاشته بودش وصبح رفته بوده به نیت اینکه حالا حالاها خوابه و تا بیاد بیدار نمیشه!! داداش بزرگترش داشت آرومش می کرد، بهش می گفت: ببین زنگ زدم بهش ،"الو الو مامان لطفا زودی بیا علی کوچولو بیدارشده ،داره بیقراریتو میکنه!! داشت تلاششو میکرد بچه رو با این کارش آروم کنه، خوشبختانه ده دقیقه طول نکشید که مامانش اومد بچه به هق هق،? افتاده بود ، با اومدن مامانشو و بغل کردنش آروم شد. ??مامان مامان??? ولی کسی نیست به تو زنگ بزنه !بگه زودتر بیا? دلم برات تنگ شده? بیا منم مثل اون بچه با دیدنت گریه هام تموم بشه، مامان قشنگم ، خیلی دلتنگتم ، خیلی تلاش می کنم ولی، نمیتونم رفتنتو، باور کنم.
- ۲۰ روز از،روزهای غمناک وجانسوز، بی مادری من گذشت
صبح با صدای بچه همسایه چشاموباز کردم،داشت گریه می کرد ،مامانش گذاشته بودش وصبح رفته بوده به نیت اینکه حالا حالاها خوابه و تا بیاد بیدار نمیشه!! داداش بزرگترش داشت آرومش می کرد، بهش می گفت: ببین زنگ زدم بهش ،"الو الو مامان لطفا زودی بیا علی کوچولو بیدارشده ،داره بیقراریتو میکنه!! داشت تلاششو میکرد بچه رو با این کارش آروم کنه، خوشبختانه ده دقیقه طول نکشید که مامانش اومد بچه به هق هق،? افتاده بود ، با اومدن مامانشو و بغل کردنش آروم شد. ??مامان مامان??? ولی کسی نیست به تو زنگ بزنه !بگه زودتر بیا? دلم برات تنگ شده? بیا منم مثل اون بچه با دیدنت گریه هام تموم بشه، مامان قشنگم ، خیلی دلتنگتم ، خیلی تلاش می کنم ولی، نمیتونمرفتنتو، باور کنم.
- ۲۰ روز از،روزهای غمناک وجانسوز، بی مادری من گذشت
خاطرات بعد از تو..
گریه امونم نداد ؛تلفن رو قطع کردم ،نه باورم نمیشد ،که واقعا داره وصیت میکنه،بخودم قبولوندم که تحت تاثیر مرگ خاله لیلاش واقع شده ،اینجوری داره حرف میزنه!!
با خودم گفتم: آبجی حبیبه شبا میره پیشش میخوابه ،بزار حال واقعی #مامان رو از اون بپرسم،گفتم شاید الان تو سالن ،مشتری داره،پیام بدهم ،سرش خلوت شد ،بهم دقیق جواب بده ،علت این بی قراری مامان رو ازش بپرسم?
خاطرات بعد از تو
بعضی وقتها که به عقب برمی گردم ،تو ذهنم ،یسری چیزها رو حلاجی میکنم ،می رسم به اون روزی که به مامان زنگ زدم ،تنها بود ، بعد از احوال پرسی ، دیدم صداش خیلی غصه داره، گفتم شاید به خاطر غم از دست دادن #خاله_لیلا شه ولی مامان ادامه داد،همه رو انداخت بیرون ودر خونه خالمو بستن،نکنه شما هم اینکار رو بعد مردن من کنین!نکنه در خونه رو ببندین وبرام مراسم نگیرین،نکنه ،لباسامو ،مثل یه چیز دور انداختنی ،بیرون بریزین،فلان گردنبندم دست داش حسن هستش ،وزنش فلانِ..بزاره رو ترازو ،پولشو خرج مراسمم کنید ،نکنه برام مراسم #عزتمند نگیرید!!!!!!!
مامان اینا چیه آخه بهم میگی ،چرا وصیت میکنی مامان!مامان دلم گرفت ترو خدا از رفتن نگوووو،مامان بخدا میمیرم،گریه امونم نمیداد?????
حرف نزن گوش بده،به حبیبه میگم ،گوش نمیده ،تو گوش بده ،وقتی مادربزرگت جنازه اش زمین بود،داییت ،جیباشو می گشت ،هیچی نداشت ؛دستاشو بهم می مالید واضطراب اینو داشت که الان چیکار کنه !!!!جنازه رو زمین مونده و یه شاهی ته جیبش نیس????
گوشواره های مادربزرگت رو درآوردم گذاشتم تو مشتش ،گفتم شروع کن ،جنازه نباید بمونه رو زمین،با حالت گریه ادامه داد،دیدم که میگم،کشیدم که میگم.
ولی شما درد پول نداشته باشین ،غصه نخورین،گردنبندم دست برادرت حسن هستش،۲۴ گرم وزنشه،یکیش هم گرو بانک آبجی حبیبه هستش ،بقیه هم فلان جای کمد،…..در جا بزاره رو ترازو ،عزتمندانه مراسمم انجام بشه،تونستی کارای غسلمو که بهت سپردم رو انجام بده ،نمازهامو هم که بهت گفتم ،خاله لیلا لای #کفنش پول نقد گذاشته بود،من هم بزارم؟؟
مامان بس کن ،دیوونم کردی ؟بخدا یکم مریض شدی خوب میشی عزیزم ،#مامان دقم نده فدات شم.