شما هم میدونید ماهم میدونیم !!!
وقتی یه نوزادی تو فامیل بدنیا میاد بحث سر اینکه اسمشو چی بزارن خوب زیاده! شاید حالا زوجها، یکم متفاوت شدن و تو همون جلسه خواستگاری اسم بچه آینده شون رو انتخاب می کنن! قبلا این خبرها نبود و چه قیل وقالها وبحث ها که بعضا به دعواهای جنجالی وخون آلود هم منتهی می شد.
از وقتی یک دختر بچه بودم وساعتها پای اون تلویزیون قرمز سیاه وسفیدمون می نشستم (وحتی بین خودمون باشه به امید شروع برنامه ها از برفک اون هم لذت می بردم) یادمه اون موقع یه فیلمی بود که شخصیتی بنام هامون داشت ،خیلی دنبالش می کردم وهرروز صبح به امید دیدن بقیه ماجراش پلکهامو باز می کردم.یکم که بزرگ شدم همون علاقه باعث شد تصمیم قاطع بگیرم اسم یکی از بچه هامو (چون ما ۸تا بچه بودیم ومن هفتمی ،فکر می کردم روال همونه ومن هم ادامه خواهم داد?)هامون بزارم.که بعد یه مدت اسامی دیگری جایگزین این تصمیم قاطعم شد.
معمولا با توجه به گفته خودشان ، مادر بزرگوار ما به علت فقدان مادر شوهر وپدر شوهر وکلا خانواده شوهر،عهده دار مسوولیت خطیر نامگذاری فرزندان بودند؛ پیرو اسم پدر بزرگوار که مزین بنام حضرت رسول (صلی الله علیه وآله)بودند اسم ۵ پسر بعدی را از اسامی پیامبران الوالعزم وغیر الوالعزم ادامه داده بودند که بنا به فرموده خودشان، از #قران_مجید انتخاب کرده بودند البته لازمه بگم ایشون اونموقع سواد خواندن ونوشتن نداشتند ومعمولا از حاج آقایی که برای مراسم روضه مجالس زنانه می آمدند کمک می گرفتند.در مورد اسم دخترها اسم دختر اولشان را ام الکلثومه میگذارند که اسم مشکلی برای تلفظ ، اون هم برا ترکها هستش که برای راحتی خودشان کلا چنین اسمهایی رو اول یه آچار کشی مفصل می کنن بعد تغییرات اساسی وسپس تلفظ به شیوه ی خودشان ?طفلکی آبجیم از بچگی اسمشو دوست نداشته مدام ازمامانم ایراد میگرفته ودر آخر میگفت:حالا چرا خود کلثوم نه، مادر کلثوم!!!?
ازدواج که کرد نامزدش از اول آرزو صداش کرده بوده وهمه کم وبیش زحمت این تغییر وتحول رو به خودشدن داده بودند….بجز بابای خدا بیامرزم که تو “ده” بار فقط یکبار آرزو می گفت ،اون هم بخاطر دلخوشی خواهرم ، ولی همیشه از دست دومادش بخاطر تغییر اسم دخترش شاکی بود.?
خواهر دومی ام از اسمش گله ای نداشت وکماکان بر اون اسم شناسنامه ایش پابرجاست.?
اما من ! مادر بزرگوارم گویا چون به آخرای فرزند دارشدنشان (البته در ۲۷ سالگی، یعنی خودشان رکوردار گینس در فرزند آوری ،آن هم در سنین پایین) رسیده بودند یکم وسواس گونه برخورد میکنند وبعد از عوض کردن چند اسم، به اسم “فریبا “قرار می نهند که اون اسم مذکور رو هم از#اتوبوس خط واحد مسیر خونه پدربزرگم ، وقتی که خانمی دخترش رو به این اسم صدا می زنه ،خوششون میاد .ولی بعدا یکی از تحصیلکرده های فامیل نقدی بر اسم منتخب میزند ومی گوید این اسم از القاب #شیطانی است کاش نمی گذاشتی?
مادر را یکم اندوهگین میکند ؛ولی از آنجایی که یکی از خصوصیات ایشون ؛مصمم بودن وجدی بودنشان در تصمیماتشان است ،ترتیب اثر نمیدهند وبنده در آن اسم میمانم .
وقتی تصمیم گرفتم #وبلاگ_جدید راه بندازم ،یک آن ،اون خاطرات قدیمی وعلاقه ام به اسم هامون در وجودم زنده شد وبا خود اندیشیدم ،چه اسمی بهتر از هامون.!!!
نظر از: آرزو [بازدید کننده]
جالبه
نظر از: کنیز زهرا(سلام الله علیها) [بازدید کننده]
احسنت
نظر از: منــــــــــاره [عضو]
عجب.قشنگ بود
نظر از: طوباي محبت [عضو]
نظر از: خادم شهدا [عضو]
نظر از: سمیه [بازدید کننده]
حس قشنگی داره نوشته هاتون.
نظر از: تبسم [بازدید کننده]
عالییی
نظر از: شادی [بازدید کننده]
ادامه بدید قلمتان تواناست
نظر از: نسرین [بازدید کننده]
احسنت
نظر از: سودابه [بازدید کننده]
داستان شیرین وجذاب.
ممنون
نظر از: سینا [بازدید کننده]
عالییییی
فرم در حال بارگذاری ...