خاطرات بعد از تو
بعضی وقتها که به عقب برمی گردم ،تو ذهنم ،یسری چیزها رو حلاجی میکنم ،می رسم به اون روزی که به مامان زنگ زدم ،تنها بود ، بعد از احوال پرسی ، دیدم صداش خیلی غصه داره، گفتم شاید به خاطر غم از دست دادن #خاله_لیلا شه ولی مامان ادامه داد،همه رو انداخت بیرون ودر خونه خالمو بستن،نکنه شما هم اینکار رو بعد مردن من کنین!نکنه در خونه رو ببندین وبرام مراسم نگیرین،نکنه ،لباسامو ،مثل یه چیز دور انداختنی ،بیرون بریزین،فلان گردنبندم دست داش حسن هستش ،وزنش فلانِ..بزاره رو ترازو ،پولشو خرج مراسمم کنید ،نکنه برام مراسم #عزتمند نگیرید!!!!!!!
مامان اینا چیه آخه بهم میگی ،چرا وصیت میکنی مامان!مامان دلم گرفت ترو خدا از رفتن نگوووو،مامان بخدا میمیرم،گریه امونم نمیداد?????
حرف نزن گوش بده،به حبیبه میگم ،گوش نمیده ،تو گوش بده ،وقتی مادربزرگت جنازه اش زمین بود،داییت ،جیباشو می گشت ،هیچی نداشت ؛دستاشو بهم می مالید واضطراب اینو داشت که الان چیکار کنه !!!!جنازه رو زمین مونده و یه شاهی ته جیبش نیس????
گوشواره های مادربزرگت رو درآوردم گذاشتم تو مشتش ،گفتم شروع کن ،جنازه نباید بمونه رو زمین،با حالت گریه ادامه داد،دیدم که میگم،کشیدم که میگم.
ولی شما درد پول نداشته باشین ،غصه نخورین،گردنبندم دست برادرت حسن هستش،۲۴ گرم وزنشه،یکیش هم گرو بانک آبجی حبیبه هستش ،بقیه هم فلان جای کمد،…..در جا بزاره رو ترازو ،عزتمندانه مراسمم انجام بشه،تونستی کارای غسلمو که بهت سپردم رو انجام بده ،نمازهامو هم که بهت گفتم ،خاله لیلا لای #کفنش پول نقد گذاشته بود،من هم بزارم؟؟
مامان بس کن ،دیوونم کردی ؟بخدا یکم مریض شدی خوب میشی عزیزم ،#مامان دقم نده فدات شم.
فرم در حال بارگذاری ...