آرشیو برای: "مرداد 1400"
خداجونم مواظب مادرم باش? مادرکه نداشته باشی همیشه یه #هاله_اشک توچشماته… مادرکه نداشته باشی،آسمان دلت،… همیشه ابریه #مادرم آسمانییم دلم خیلی برات … تنگ شده…#اولین_پنجشنبه_محرم #مصیبت_عظیم بیشتر »
دلم گرفته است یا دلگیرم یا شاید هم دلم ،گیر است نمی دانم! اصلاً هیچ وقت فرق بین اینها را نفهمیدم فقط می دانم دلم یک جوری می شود، جوری که مثل همیشه نیست، دلم که اینطور می شود، غصه های،خودم که هیچ،غصه ی همه ی دنیا می شود غصه ی من… همه ی اینها حرف… بیشتر »
از دوری #مادر درهرلحظه نالیدم با اشک وبا ناله در خانه چرخیدم هرگوشه ای با غم ،با گریه نم نم تصویری از ماتم ،در دیده می دیدم.? #محرم1400 #محرم_بی_مادری #روحت_شادمادر_که_عشق_حسین_دردلم_پروراندی بیشتر »
کجایی ای منِ من؟ کجایی ای من، تا جانی دوباره بخشی این من را ؟ بی تو این من تهی ست، هیچاست وپوچ با تو این من، من است آری با تو ای مادرم. بیشتر »
صبح با صدای بچه همسایه چشاموباز کردم،داشت گریه می کرد ،مامانش گذاشته بودش وصبح رفته بوده به نیت اینکه حالا حالاها خوابه و تا بیاد بیدار نمیشه!! داداش بزرگترش داشت آرومش می کرد، بهش می گفت: ببین زنگ زدم بهش ،"الو الو مامان لطفا زودی بیا علی… بیشتر »
صبح با صدای بچه همسایه چشاموباز کردم،داشت گریه می کرد ،مامانش گذاشته بودش وصبح رفته بوده به نیت اینکه حالا حالاها خوابه و تا بیاد بیدار نمیشه!! داداش بزرگترش داشت آرومش می کرد، بهش می گفت: ببین زنگ زدم بهش ،"الو الو مامان لطفا زودی بیا علی… بیشتر »
خاطرات بعد از تو به یک ساعت بعدپیامکم ،نکشیده بود که آبجی زنگ زد حدود ۱۰ دقیقه هم صحبت کردیم،ولی بهم امیدواری داد که حال مامان خوبه ،دکتر هم بردم وهرروز ،سرم و آمپول میزنه…….#خوش_خیالی خودم وحرفهای آبجی تلخی صحبتهای مامان رو که حکایت از فراق… بیشتر »
خاطرات بعد از تو.. گریه امونم نداد ؛تلفن رو قطع کردم ،نه باورم نمیشد ،که واقعا داره وصیت میکنه،بخودم قبولوندم که تحت تاثیر مرگ خاله لیلاش واقع شده ،اینجوری داره حرف میزنه!! با خودم گفتم: آبجی حبیبه شبا میره پیشش میخوابه ،بزار حال واقعی #مامان رو از اون… بیشتر »
خاطرات بعد از تو بعضی وقتها که به عقب برمی گردم ،تو ذهنم ،یسری چیزها رو حلاجی میکنم ،می رسم به اون روزی که به مامان زنگ زدم ،تنها بود ، بعد از احوال پرسی ، دیدم صداش خیلی غصه داره، گفتم شاید به خاطر غم از دست دادن #خاله_لیلا شه ولی مامان ادامه داد،همه… بیشتر »
خاطرات بعد رفتن تو ۲۶ تیرماه روز شنبه، که روز پنجم فوتت بود عصر ساعت ۶ ،زدیم تو جاده غربت ،که برگردم خونمون،ولی انگار ؛تازه اولِ غربت وبی کسی بود،خواهرام ،تو جایی برا خداحافظی وایساده بودن که ،#مامان روز ۱۰ فروردین ،برا #خداحافظی ازمون ،وایساده بود،وای… بیشتر »
خاطرات بعد رفتن تو میگن #سنگ_قبرتو ،سنگ ارزون بزاریم،ولی تو #گوهر پربهای منی،کوتاه نمیام ،تو #ملکه نشسته بر تخت قلبمی،بزار هرکی از دور وبر قبرت ،رد میشه،بدونه ،تو اون مرقد ،تو عزیز دل من ،#زمرد درخشان دلم ،آرمیدی? بیشتر »
خاطرات بعد رفتن تو دمدمای ظهرامروز ،۷ مرداد، آبجی حبیبه زنگ زد،تو صداش غم موج میزد ،درسته اینروزا صدای هرسه تامون"انگار تِم غم ،لوود کرده باشه"میمونه،گفت داش ابراهیم میگه ،بشینیم تکلیف خوونه مامان رو روشن کنیم،شما هم زود زود براچی میاین خوونه… بیشتر »
خاطرات بعد رفتن تو ۱۸ ذی الحجه است روز #عیدغدیره روز عید!! غدیر روزیه که امام علی به امامت رسیدند چرا قشنگه !ولی دیگه هیچی شیرینی و هیچ عیدی برام مزه نداره انگار همه مزه ها و طعم های زندگی را ازم گرفته باشند مامان،عزیز دلم #فرشته مهربونم، همه خوشی هام… بیشتر »
امروز #جمعه است ۸ مرداد ماه ،۱۷ روز از رفتن مامان میگذره ،دیشب خیلی حالم گرفته بود خیلی دلتنگ مامان بودم،دلم آروم نمیگرفت وهمش چشمام بارونی میشد،یکم برای مامان قشنگم #قران خوندم دلم اندازه باریکه آبی التیام پیدا کرد،تا خوابم بگیره نمیدونم چقدر زمان… بیشتر »